برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم بیخودی متاسف نباش تو آمده بودی که بروی اصلا! این قصه هم رسیده به پایان خداحافظ خداحافظ برای تو چه آسان بود طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده خدا لعنت کند بر واژه ها حتی خداحافظ چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم ؟ واپسین لحظه دیدار هنوز نیامده ای خداحافظ ؟ خداحافظ ای ماه شبهای تارم آمدی چه زیبا ، گفتم دوستت دارم چه صادقانه میگویم سلام ، هیچکس جوابم را نمی دهد
نظرات شما عزیزان:
شرر زدی جگرم ، نازنین خداحافظ
شکست بال و پرم ، نازنین خداحافظ
دوان به سوی توبودم ، که از جفا تیری
زد عشق بر کمرم ، نازنین خداحافظ
من از دنیا گله مندم که از مهر تو کم دارم
ببین یک خواهشی دارم مرا در خود کمی حل کن
نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن
تو چه می دانی چه ترسی ست
ترس از کوچه ی بعد از خداحافظ؟
جان شما و خاطره هامان خداحافظ
من می روم بدون تو اما دعایم کن
در اولین تراوش باران خداحافظ
ولی قلب من از این واژه لرزان بود
خداحافظ برای تو رهایی داشت
برای من غم تلخ جدایی داشت
یک … آه ! خداحافظ یک فاجعه ی ساده
خالی شدم از رویا حسی منو از من برد
یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد
که یعنی آتشی افتاده در من با خداحافظ
سکوت افتاده مثل رعشه ای بر استخوانهایم
شبیه موج سرد ساحل دریا خداحافظ
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟
خداحافظ بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی
منو دست گریه نسپار
توی تردید شب خدا نگهدار
اگه خوابم اگه بیدار
تو ی این فرصت تکرار
بگو عاشقی برای آخرین بار
تقصیر تو نیست همیشه همین گونه بوده
برو اما من پشت سرت نه دست که دل تکان می دهم
ترا از دور می بوسم به چشمی تر خداحافظ
مرا باور نکردی می روم دیگر خداحافظ
مرا لایق ندیدی تا بپرسی حال و روزم را
برو با دیگران ای بی وفا دلبر خداحافظ
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
پذیرفتی چه فریبنده ، نیازمندت شدم چه حقیرانه
به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه
واژه غریب خداحافظ به میان آمد چه بی رحمانه
و من سوختم چه عاشقانه
پس خدانگهدار می گویم شاید از سر اتفاق
یک نفر دست هایش تکان بخورد
برچسبها: